یک درخت پیرم و سهم تبرها میشوم ،
مردهام، دارم خوراک جانورها میشوم
بیخیال از رنج فریادم تردّد میکنند . .
باعث لبخند تلخ رهگذرها میشوم ،
با زبان لال خود حس میکنم این روزها
هم نشین و هم کلام کور و کرها میشوم
هیچ کس دیگر کنارم نیست، میترسم از این
این ك دارم مثل مفقود الاثرها میشوم؛
عاقبت یک روز با طرز عجیب و تازهای . .
میکشم خود را و سر فصل خبرها میشوم!
معنیش واضحه :)